... ای دفتر تو چه دلسنگی. تو چه خون خواری . تو چه قدر می توانی این دردها را تحمل کنی . و بر قلب سنگی ات نقش سازی.
و روزگار چه طراح دلسنگی است که چنین نقشهای دلخراش و طاقت فرسایی را طرح میکند . و روزگار چه دل سنگ است .
و تو ای دفتر عمرم . ای دفتر خاطراتم . تو هم دلسنگی که میتوانی این همه درد و رنج را در قلب سفیدت جای دهی.
و قلب سفیدت را سیاه کنی .
روزگار شاهد از تخم بیرون امدن جوجه ایست . که جیک جیک کنان بالهای خود را می گشاید و پرواز میکند . جفتش را انتخاب میکند و سرانجام در دام صیادی ظالم عمرش را در رنج و نکبت و خواری و رنج به پایان می رساند.
و روزگار باز شاهد تولد نوزادی پاک و معصوم و بیگن شهید هادی کلانتری...
ما را در سایت شهید هادی کلانتری دنبال می کنید
برچسب : دست,نوشته,شماره,شهید,هادی,کلانتری,موضوع,گفتگوی,شهید,دفتر,خاطراتش, نویسنده : 5shahidhadikalantarib بازدید : 199 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:47